معنی مجبور کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مجبور کردن. [م َ ک َ دَ] (مص مرکب) ناگزیر کردن. داشتن به... واداشتن به. به ستم داشتن بر کاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
حل جدول
الزام
فرهنگ واژههای فارسی سره
واداشتن
مترادف و متضاد زبان فارسی
وادار کردن، ملزم کردن، اجبار کردن، ناگزیر کردن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.