معنی محبوس کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بازداشت کردن، توقیف کردن، حبس کردن، زندانی کردن، دربند کردن،
(متضاد) آزاد کردن، رها ساختن

فرهنگ فارسی هوشیار

زندانی کردن (مصدر) حبس کردن زندانی کردن: او را بگرفتند و محبوس کردند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر