معنی مخاصمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(مُ ص مِ) [ع. مخاصمه] (مص ل.) دشمنی کردن، جنگیدن.
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن،
دشمنی کردن
دشمنی، خصومت
رزم، دشمنی
رزم
پیکار، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کینهتوزی، مخاصمت،
(متضاد) صلح، مصالحه
مخاصمت و مخاصمه در فارسی کینه ورزی دشمنی، پیکار پیکار کردن (مصدر) خصومت کردن با کسی دشمنی ورزیدن: و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر میشد، پیکار کردن جمع: مخاصمات.