معنی مداوا کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حل جدول
علاج
مترادف و متضاد زبان فارسی
درمان کردن، علاج کردن، شفا دادن، معالجه کردن، تداوی کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
درمان کردن (مصدر) درمان کردن علاج کردن: رنج ما را که توان برد بیک گوشه چشم شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی. (حافظ. )
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.