معنی مدهوش شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

مترادف و متضاد زبان فارسی

بی‌خویشتن شدن، بی‌خود شدن، محو شدن، بی‌هوش شدن، از هوش رفتن،
(متضاد) به هوش آمدن

فرهنگ فارسی هوشیار

ستردن شمیدن تیبیدن (مصدر) . دهشت زده شدن حیران شدن، بیهوش شدن: میشدم بی خویش و مدهوش و خراب تا بیفتادم ز تعجیل و شتاب. (مثنوی)

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر