معنی مراغه کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مراغه کردن. [م َ غ َ / غ ِ ک َ دَ] (مص مرکب) غلط زدن. غلتیدن در خاک. خرغلت زدن. به پهنا در خاک غلت زدن. غلت و وا غلت زدن:
چون مراغه کند کسی بر خاک
چون بود خاک از او چه دارد باک.
عنصری.
چون خاک یافتی مراغه دانستی کرد. (تاریخ بیهقی). ایشان خود بی باک مراغه کردندی. (چهارمقاله ٔ نظامی عروضی).
صبا بر سر سبزه می ریخت سیم
مراغه همی کرد بر گل نسیم.
(از اوبهی).
گریان به زمین فتاد و بی تاب
بر خاک مراغه کرد چون آب.
امیرخسرو.
نظاره کن روانی این شعر بر ورق
گوئی مراغه بر گل تر می کند شمال.
امیرخسرو (از جهانگیری).
معاشران را بی دور باده مست کند
مراغه کردن خوبان به سایه های چنار.
امیرخسرو (از آنندراج).
(~. کَ دَ) [ع - فا.] (مص ل.) به خاک غلتیدن.
غلت زدن، غلت زدن خر، غلتیدن در خاک