معنی مرتعش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مرتعش. [م ُ ت َ ع ِ](ع ص) رعشه دار. لرزان.(غیاث اللغات). لرزنده.(آنندراج). مرتعد.(یادداشت مرحوم دهخدا). که لرزش و ارتعاش دارد. رجوع به ارتعاش شود:
مرتعش را کی پشیمان دیده ای
بر چنین جبری تو برچفسیده ای.
مولوی.
ز آن پشیمانی که لرزانیدیش
چون پشیمان نیست مرد مرتعش.
مولوی.
این شنیدم لیک پیری مرتعش
دست لرزان جسم تونامنتعش.
مولوی.
(مُ تَ عِ) [ع.] (اِفا.) لرزان، لرزنده، دارای ارتعاش.
لرزان، لرزنده،
لرزان
لرزان
رعشهناک، لرزان، لرزنده، متزلزل
لرزان، رعشه دار، لرزنده
مُرتَعِش، لرزنده، مضطرب، مرتجف (اسم فاعل از اِرتِعاش)،