معنی مرضة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مرضه. [م َ ض َ](ع اِ) وعکه. سرماخوردگی. کسالت. مرض.(یادداشت مرحوم دهخدا).

مرضه. [م َ رِ ض َ](ع ص) مؤنث مرِض. رجوع به مَرِض شود.

مرضه. [م ِ رَض ْ ض َ](ع اِ) خرمای کوفته از خسته ٔ پاک کرده در شیر تر نهاده، یا عام است.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). مُرِضَّه. || وسیله ای که بدان نیمکوب کنند و خرد نمایند.(از اقرب الموارد). آنچه بدان خرمن نرم کنند. ج، مراض ّ.(مهذب الاسماء).

مرضه. [م ُ رِض ْ ض َ](ع ص) یک خوردنی یا نوشیدنی که خوردن یانوشیدن آن عرق آرد.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). || شیر بریده ٔ زرد آب جدا شده از وی.(منتهی الارب). لبن خاثر.(یادداشت مرحوم دهخدا). || دوغ شیر بردوشیده.(مهذب الاسماء). || خرمای کوفته ٔ از خسته ٔ پاک کرده در شیر تر نهاده، یا عام است.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). مِرضّه.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر