معنی مزاحمت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مزاحمت. [م ُ ح َ م َ](ع مص، اِمص) ممانعت و تعرض و معارضه و بازداشتگی. || زحمت و تصدیع و آزردگی.(از ناظم الاطباء). زحمت دادن. رنج رسانیدن. زحمت کردن. زحمت رسانیدن.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با کسی زحمت کردن.(المصادر زوزنی)(تاج المصادر بیهقی). || انبوهی و فشار بر یکدیگر.(ناظم الاطباء). || تنگی نمودن بر کسی.(از منتخب اللغات)(از غیاث اللغات).
زحمت دادن، انبوهی کردن و تنگ گرفتن بر کسی. [خوانش: (مُ حَ مَ) [ع. مزاحمه] (مص م.)]
تنگ گرفتن بر کسی، اذیت کردن،
[قدیمی] انبوهی کردن،
ایجاد زحمت کردن، رنج رساندن، زحمت دادن
دست و پا گیری
آزار، آزردن، اذیت، تزاحم، رنجه، زحمت، تصدیع، دردسر، صداع، پاپوش، گرفتاری، زحمت دادن، دردسر دادن، مصدع بودن
ممانعت و تعویض و معاوضه و بازداشتگی