معنی مسارح در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مسارح. [م َ رِ](ع اِ) ج ِ مِسرح.(اقرب الموارد). رجوع به مسرح شود. || ج ِ مَسرح.(دهار)(منتهی الارب). چراگاهها. رجوع به مسرح شود: که مراعی مساعی و مسارح مناجح عالمیان به قطارامطار این علوم سیراب میگردد.(تاریخ بیهقی ص 4).

فرهنگ معین

(مَ رِ) [ع.] (اِ.) ج مسرح، چراگاه ها.

فرهنگ عمید

چراگاه،

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: مسرح) راغ ها مرغزار ها غوشخانه ها (تماشاخانه ها) (اسم) جمع مسرح چراگاهها: ایلکخان. . . پیش صمعود. . . . کسی فرستاد که. . . از تراکمه قومی به. . . سمرقند مقا ساخته و آن مسارح و مراعی. . . ساز وعدت تما ساخته اند.

فرهنگ فارسی آزاد

مَسارِح، چراگاه ها، صحنه ها، تأترها (به مَسرَح و مِسرَح نیز مراجعه شود)، (مفرد: مَسرَح)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر