معنی مسافرت کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مسافرت کردن. [م ُ ف َ / ف ِ رَ ک َ دَ](مص مرکب) به سفر رفتن. سفر کردن. مسافره. رجوع به مسافرت و مسافره شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
سفر کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.