معنی مسرت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مسرت. [م َ س َرْ رَ](ع اِمص) مسره. سرور. شادمانی. شادی. خرمی. خوشی. انبساط. فرح. خوشحالی. سراء: مرا در دوستی تو چندان مسرت و ابتهاج حاصل است که هیچ چیز در موازنه ٔ آن نیاید.(کلیله و دمنه). و رجوع به مسره شود.
(مَ سَ رَّ) [ع. مسره] (اِ.) شادمانی، خوشی.
شاد شدن،
شادی، شادمانی،
شادی
شادمانی، شادی، خرمی، خوشی