معنی مشارالیه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
کسی که به او اشاره شده، اشارهشده به او،
مورد اشاره
نامبرده
نامبرده
مذکور، مزبور، معزیالیه، نامبرده
نمار ده نامبرده وی: مرد کسی که بدو اشاره شده (در مورد مذکر آید)، در پیش ذکر شده: در قتل سید مشارالیه مدخل بوده. . . . توضیح گاه صفتی است که بجای موصوف نشیند و درین صورت بمنزله ضمیر باشد: مشارالیه از فوت فرزند رشید نامدار اسماعیل میرزا واقعه نازله سلطان حسین صاحب تعزیه اندوهناک بود. . . . .