معنی مشاعر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مشاعر. [م َ ع ِ](ع اِ) ج ِ مَشعر.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(اقرب الموارد). || حواس.(اقرب الموارد). حواس پنجگانه ٔ ظاهری و حواس باطنی.(ناظم الاطباء).
- مشاعرالحج، معالمه الظاهره للحواس. علامتهای حج که بر حواس ظهور داشته باشد.(از محیط المحیط).

مشاعر. [م ُ ع ِ](ع ص) شعرگوینده و شاعر پست.(ناظم الاطباء). و رجوع به متشاعر شود.

فرهنگ معین

جمع مشعر.، حواس، جاهای عبادت حاجیان، جاهای قربانی کردن. [خوانش: (مَ عِ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ عمید

مشعر

حل جدول

حواس

مترادف و متضاد زبان فارسی

حواس، شعور، مشعرها

فرهنگ فارسی هوشیار

حواس پنجگانه ظاهری و حواس باطنی

فرهنگ فارسی آزاد

مَشاعِر، شعور و حواس انسان، (جمع: مَشعَر نیز می باشد)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر