معنی مشاهدت کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مشاهدت کردن. [م ُ هََ / هَِ دَ ک َ دَ](مص مرکب) دیدن. نگریستن. نگاه کردن. نظرنمودن. ملاحظه کردن. معاینه نمودن: شیر تشمر او [شتربه] را مشاهدت کرد.(کلیله و دمنه). بدوباید پیوست و هول و خطر و... او مشاهدت کرد.(کلیله و دمنه). لشکر چون تفاوت حال هر دو طرف مشاهدت کردند از خدمت الیسع دور و نفور شدند.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی).... تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است به لطافت سخن و زلاقت زبان.(مرزبان نامه ص 171).

فرهنگ فارسی هوشیار

دیدن (مصدر) مشاهده کردن:. . . تا آنجا آید و مشاهدت کند که چگونه پادشاه است بلطافت سخن و ذلاقت زبان. . .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر