معنی مشایعت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مشایعت. [م ُ ی َ / ی ِ ع َ](از ع، اِمص) با کسی یاری کردن. || چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت.(غیاث). همراهی با مسافر تا او را به منزل رسانیده و وی را وداع کند. و نیز تا چند قدم همراهی با میهمان.(ناظم الاطباء). از پی مسافر رفتن. در پی رفتن.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و به مشایعت او جمله ٔ لشکر و بزرگان برفتند.(کلیله و دمنه). || همراهی با جنازه ٔ مرده تا وی را به خاک سپارند.(ناظم الاطباء). || پیروی نمودن.(غیاث): امروز که زمانه در مشایعت و فلک در متابعت رای و رایت خداوند عالم سلطان اعظم... آمده است.(کلیله و دمنه). مدت عمر شاه کامکار و خسرو نامدار در متابعت عقل و مشایعت عدل باد.(سندبادنامه ص 84). به شعار دعوت اهل بیت نبوت و اظهار کلمه ٔ حق در مشایعت خاندان رسالت تظاهر نمود.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
(مُ یِ عَ) [ع. مشایعه] (مص م.) بدرقه کردن.
پیروی کردن، در پی کسی رفتن،
بدرقه کردن، مسافتی دنبال مسافر یا مهمان رفتن،
بدرقه
همراهی
بدرقه، تشییع، همراهی، دنبالهروی، بدرقه کردن، همراهی کردن،
(متضاد) استقبال، اطاعت، پیروی
چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت، پیروی کردن