معنی مشتاق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مشتاق. [م ُ](ع ص)(از «ش و ق ») آزمند چیزی.(منتهی الارب)(آنندراج). آرزومند.(مهذب الاسماء). آزمند به چیزی. آرزومند. و بسیار مایل و راغب و طالب و دارای شوق.(ناظم الاطباء). خواهان:
سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش
عجب نی ار تبت گردد ز روی شوق مشتاقش.
منوچهری.
شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین، چرا که مشتاق است و خواهان.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). صدر وزارت مشتاق است تا آن کس که سزاوار او گشته است... بزودی اینجا رسد.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 375).
نه نه مشتاقان از صبح و ز شام آزادند
که دل از هرچه دو رنگ است شکیبا بینند.
خاقانی(دیوان چ سجادی ص 96)
از شراره ٔ آه مشتاقان دل
آتش عنبرفشان برکرد صبح.
خاقانی.
ز بی نوایی مشتاق آتش مرگم
چو آن کسی که به آب حیات شد مشتاق.
خاقانی.
در این دریا یکی درّ است و من مشتاق آن درّم
ولی کس کو که در جوید که فرمانش نمی بینم.
عطار.
یکی دوستی را زمانها ندیده بود گفت کجایی که مشتاق بوده ام.(گلستان). پس بوسیله ٔ این فضیلت دل مشتاقان صید کند.(گلستان).
خون دل عاشقان مشتاق
در گردن دیده ٔ بلاجوست.
سعدی.
ترا آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشکر نمی ارزد.
حافظ.
نصرت خواجه منتظر و مشتاق خدمت شمایند.(انیس الطالبین ص 210).
- مشتاق شدن، آرزومند شدن. بسیار مایل شدن:
عاشقان کل نه این عشاق جزو
ماند از کل هرکه شد مشتاق جزو.
مولوی(مثنوی چ خاور ص 56).
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاق تر.
مولوی.
گفتم ببینمش، مگرم درد اشتیاق
ساکن شود، بدیدم و مشتاق تر شدم.
سعدی.
مشتاق شد بدانکه به صورت نوعی باقی بود...(مصنفات باباافضل ص 409).
- || عاشق شدن.(فرهنگ فارسی معین).

مشتاق. [م ُ](اِخ) ملا حسین. از ولایت شیراز است و هم در آنجا به قصه خوانی میگذرانید. این رباعی از او به نظر رسیده:
هر لحظه ز من روایتی می شنوی
وز قصه ٔ من شکایتی می شنوی
سوز دل من فسانه می پنداری
من مردم و تو حکایتی می شنوی.
(از آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 301).

فرهنگ معین

(مُ) [ع.] (اِفا.) آرزومند، مایل و راغب.

فرهنگ عمید

دارای شوق و اشتیاق، مایل و راغب به چیزی، آرزومند،

حل جدول

آرزومند، راغب، مایل

مایل و آرزومند

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آرزومند

مترادف و متضاد زبان فارسی

آرزومند، راغب، شایق، شوقمند، پرشوق، مایل، متمایل،
(متضاد) بیزار، عاشق، شیفته

فرهنگ فارسی هوشیار

آزمند به چیزی، با شوق، طالب خواهان

فرهنگ فارسی آزاد

مُشتاق، متمایل و راغب، دارای اشتیاق،

پیشنهادات کاربران

آرزومند

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری