معنی مضطر شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیچاره شدن، درمانده گشتن، ناچار گشتن، گرفتار شدن، در تنگنا قرار گرفتن، تهیدستشدن
فرهنگ فارسی هوشیار
در ماندن در مانده شدن (مصدر) بیچاره شدن درمانده گردیدن: عمیدالملک را وکیل کرد تا خواهر خلیفه را از برای او خطبه کند. خلیفه در آن قضیه مضایقه میکرد. عمیدالملک نواب خلیفه را در بند آورد و معایش خواص موقوف گردانید تا خلیفه مضطر ومنزعج شد و بخطبه خواهر رضا داد.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.