معنی مضمون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مضمون. [م َ](ع ص) مال مضمون، مال ضمانت شده و پذیرفتار گشته.(ناظم الاطباء):
تا لوح آسمان چک ارزاق خلق شد
تو خلق رابه مردی مضمون آن چکی.
سوزنی.
رعایت رضای ایزد سبحانه و تعالی و تحری مرضات او در آن مضمون و مرعی بوده است.(سندبادنامه ص 217). || آنچه در عهده گرفته شده باشد. متعهدشده: مبلغ اصل خراج به قم به مساحت ضیمری دو هزار هزار و نهصد درهم بوده از آن جمله المضمون تا آخر سنه ٔ ثلث وخمسین و ثلثمائه هزار هزار و شصت و هفت هزار و... درهم.(تاریخ قم ص 132).
- مضمون ٌ به، این اصطلاح فقهی است یعنی وجه الضمان.(فرهنگ علوم نقلی).
- مضمون ٌ عنه، عقد ضمان عبارت است ازاینکه شخصی مالی را که بر ذمه ٔ دیگری است به عهده بگیرد. متعهد را ضامن، طرف دیگر را مضمون له و شخص ثالث را مضمون عنه یا مدیون اصلی میگویند.(ماده ٔ 684 قانون مدنی).
- مضمون ٌ له، یعنی کسی که به نفع او ضمانت شده است.(فرهنگ علوم نقلی). و رجوع به مضمون عنه شود.
||(اِ) مقصود و اراده و مطلب و هر آنچه در چیزی محتوی باشد و شامل آن بود.(ناظم الاطباء). مدلول. مفهوم. مقتضی. مفاد. معنی. تفسیر. تأویل. مقصود. منظور. مراد.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): بر همه خلق مضمون آن را ظاهر سازد تا فاش شود.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). رقعت بمن انداخت و مضمون آن باز راند.(تاریخ بیهقی). دمنه... گفت شتربه را بینم و از مضمون ضمیر او تنسمی کنم.(کلیله و دمنه). برزویه را پیش خواند و اشارت کرد که مضمون این کتاب را بر اسماع حاضران باید گذرانید.(کلیله و دمنه).
به هر بیت کز طبع شاعر برآید
مدیح تو بادا در آن بیت مضمون.
سوزنی.
مضمون خطاب را به زجر و توبیخ از وی مستخلص کردند.(گلستان). تا آنچه مضمون خطاب ملک بود از عهده ٔ بعضی بیرون آمد.(گلستان). ملک را مضمون اشارت عابد معلوم گشت فرمود تا وجه کفاف وی معین دارند.(گلستان سعدی چ فروغی ص 75).
- مضمون اللغتین، نزد بلغا آن است که کاتب یا شاعر کلامی آرد که متضمن دو لغت باشد، یعنی در دو زبان توان خواند. مثال:
بهای خان داری با بها کن
هواداری و نادانی رها کن.
معنی فارسی ظاهر است اما معنی عربی اینکه «بها» نام شخصی است مضاف به سوی یاء متکلم. یعنی بهای من. «خان داری » یعنی خیانت کرد در سرای من «بابهاکن ». یعنی بر در سرای من باش. «هوا داری » یعنی فرود آمد در سرای من و «نادانی » یعنی ندا کرد مرا «رها کن » یعنی پس سرای باش... و امیرخسرو دهلوی... این را به ذی الرویتین مسمی ساخته و فرق میان این و میان ذوالمعنیین غامض آن است که این جا تمام ترکیب متضمن دو لغت است و آنجا تضمن دو لغت در یک لفظ است...(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 896).
- خلاصه ٔ مضمون، نتیجه ٔ مطلب و خلاصه ٔ مطلب.(ناظم الاطباء).
- مضمون تراش، کسی که مضمون جعل میکند.(ناظم الاطباء).
- مضمون سربسته، کلام سربسته و مغلق.(مجموعه ٔ مترادفات ص 289):
نمی باشد چو خاموشی مرا سربسته مضمونی
لب از گفتار هر کس بست با من هم نفس باشد.
تأثیر(از مجموعه ٔ مترادفات ص 289).
- مضمون کلام، عروض. معراض.(منتهی الارب).
- مضمون گفتن، در تداول لغز(لغاز) خواندن.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مضمون گوی، لغزگوی.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مضمون مراسله، مطلب مراسله.(ناظم الاطباء).
- مضمون نگار، مضمون نویس. کسی که مضمون را بعبارت خوش مینویسد. منشی.(ناظم الاطباء).
|| رجل مضمون الید؛ مرد دست در بغل و زیر جامه گذاشته.(منتهی الارب)(از اقرب الموارد). مرد بی دست و مردی که دست وی علیل باشد و در زیر بغل یا در زیر جامه گذارد آن را.(ناظم الاطباء). || نطفه که در پشت نران باشد. ج، مضامین.(منتهی الارب). نطفه ای که در پشت نر باشد.(ناظم الاطباء). || بچه ای که هنوز متولد نشده باشد. ج، مضامین.(ناظم الاطباء). || در میان گرفته، مأخوذ از ضِمن.(غیاث)(آنندراج). آنچه در میان گیرند.(ناظم الاطباء).
در میان گرفته شده، معنی، مفهوم، مطلب، جمع مضامین. [خوانش: (مَ) [ع.] (اِمف.)]
آنچه از کلامی مفهوم شود، موضوع کلام، معنی، مطلب،
موضوع، سوژه
درونمایه
فحوا، محتوا، مدلول، مفاد، درونمایه، موضوع کلام، معنای مطلب
پذیرفتار گشته، متعهد شده، در میان گرفته شده، آنچه از کلامی مفهوم شده
مفاد