معنی مطول در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مطول. [م ُ طَوْ وَ] (ع ص) دراز و فروهشته. (آنندراج). دراز و طولانی. ممتد و دراز و طولانی. (ناظم الاطباء). مقابل مختصر. درازشده: این حدیث بر دارکردن حسنک به پایان آوردم و چند قصه و نکته بدان پیوستم سخت مطول و مبرم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 193).
مطول. [م َ] (ع ص) دیردارنده ٔ وام و دین را و دیری کننده در وعده ٔ ادای آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطول. [م ِطْ وَ] (ع اِ) کیر. (منتهی الارب) (آنندراج). ذکر. ج، مطاول. (ناظم الاطباء). || رسن. (منتهی الارب) (آنندراج). ریسمان. (ناظم الاطباء). رسن. ج، مَطاوِل. مطاول الخیل، ارسانها. (اقرب الموارد).
(اِمف.) طول داده شده، (ص.) دراز، طولانی. [خوانش: (مُ طَ وَّ) [ع.]]
طولدادهشده،
دراز،
دراز و طولانی
طولانی
طولانی، دراز
دراز و طولانی، ممتد و دراز
مُطَوَّل، دراز گردیده، طولانی شده، دراز و طولانی،
مِطوَل، ریسمان، رَسَن (جمع: مَطاوِل)،