معنی معاصر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
معاصر. [م ُ ص ِ] (ع ص) هم عهد و هم زمانه. (غیاث) (آنندراج). هم عصر و هم زمانه. ج، معاصرین. (ناظم الاطباء).
معاصر. [م َ ص ِ] (ع ص، اِ) ج ِ مُعصِر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ معصر به معنی دختری که به رسیدگی حیض نزدیک باشد. (آنندراج).و رجوع به مُعصِر شود. || ج ِ مَعصَرَه. (بحرالجواهر) (اقرب الموارد). و رجوع به معصره شود.
(مُ ص) [ع.] (اِفا.) هم عصر، هم زمانه.
همعصر، همدوره، همزمان،
همدوره
کنونی
همزمان
هم دوره، هم زمان، هم عصر، امروزی
هم دوره
هم روزگار، امروزی، امروزین
امروزین - امروزی
همدوره، همزمان، همعصر، امروزین، امروزه، جدید
هم عصر و هم زمانه، جمع معاصرین
مَعاصِر، به مُعصِر، مَعصَر، مِعصَر مراجعه شود،
مَعاصِر، هم عصر، هم دوره،