معنی معترض در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
معترض. [م ُ ت َ رِ](ع ص) اعتراض کننده.(آنندراج). آن که اعتراض می کند.(ناظم الاطباء). آنکه بر سخن یا عقیده و عمل دیگری خرده گیرد. خرده گیر.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیش آینده.(آنندراج)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). و رجوع به اعتراض شود. ||(اصطلاح حقوق) واخواه را گویند.(ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به واخواه شود.
اعتراض کننده، واخواه. [خوانش: (مُ تَ رِ) [ع.] (اِفا.)]
کسی که به دیگری ایراد بگیرد و اعتراض کند، اعتراضکننده،
(حقوق) واخواه،
اعتراض کننده
صفت اعتراضکننده، اعتراضگر، ایرادگیر، خردهگیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه
اعتراض کننده، خرده گیر
مُعتَرِض، اعتراض کننده، ایراد گیرنده، جلوگیری کننده و حائل..،