معنی معتزل در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
معتزل. [م ُ ت َ زِ](ع ص) یک سو و جداشونده و کناره گزیننده.(آنندراج). یک سوشونده و گوشه گیرنده.(ناظم الاطباء). گوشه گیر. کناره گیر. کناره جوی. گوشه نشین.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اعتزال شود.
(مُ تَ زِ) [ع.] (اِفا.) گوشه گیر، عزلت گزین.
عزلتگزین، کنارهگیر، گوشهنشین،
صفت زاویهنشین، عزلتگزین، گوشهگیر، گوشهنشین، معتکف
یک سو و جدا شونده، کناره گزیننده، گوشه نشین
مُعتَزِل، عزلت گیرنده، دور (شونده)، کناره گیر،