معنی مغلق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مغلق. [م ِ ل َ](ع اِ) تیری است از تیرهای قمار یا تیر هفتم در مضعف قمار. ج، مغالیق، مغالق.(منتهی الارب)(آنندراج)(از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و گویند مغالق از صفات تیرهایی است که به هدف خورد و از نامهای آن نیست.(از اقرب الموارد). || کلیدان.(ناظم الاطباء). مِغلاق.(اقرب الموارد). و رجوع به مغلاق شود.

مغلق. [م ُ ل َ](ع ص) بسته.(دهار): باب مغلق، در بسته.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد): و اگرچه کرم این بزرگان مغلق ابد است و چشمه ٔ سخای این مهتران منجمد سرمدی.(منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 250). درهای داد و انصاف که بواسطه ٔ و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان مفتوح و گشاده است مغلق ماندی.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 13). || مشکل. مسأله ٔ دشوار و غامض:
یا به خانه ٔ یک طبیب مشفقی
که گشادی از سقامت مغلقی.
مولوی(مثنوی چ رمضانی ص 409).
|| کلامی که دریافت معنی آن دشوار باشد.(غیاث).کلام مبهم و مشکل.(از اقرب الموارد). مشکل و دشوار و غامض و مجمل و چیزی که درک معنای آن دشوار باشد.(ناظم الاطباء). پوشیده. پیچیده. بغرنج: عبارات مغلق.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

مغلق. [م ُ غ َل ْ ل َ](ع ص) بسته. مُغلَق:
از فضل به یک حدیث او الکن
بگشاید صد در مغلق را.
قطران(دیوان چ محمد نخجوانی ص 12).
و رجوع به تغلیق و مغلق شود.

فرهنگ معین

(مُ لَ) [ع.] (اِمف.) مشکل، دشوار، غامض.

فرهنگ عمید

دشوار، مبهم،
[قدیمی] بسته‌شده،

حل جدول

پیچیده و مبهم

پیچیده، مبهم

مترادف و متضاد زبان فارسی

ابهام‌آمیز، پیچیده، دشوار، سخت، صعب، غامض، مبهم، مشکل، معقد،
(متضاد) ساده، سهل

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ پیچیده دشوار، بسته فراز کرده اسکندان ‎ (اسم) بسته شده (در و مانند آن)، (صفت) دشوار سخت مشکل: } عبارت مغلق ‎. {

فرهنگ فارسی آزاد

مُغلَق، بسته شده (به کلام پیچیده و بسته نیز می گویند)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری