معنی مفترق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مفترق. [م ُ ت َ رِ](ع ص) پراکنده و جداگردنده.(آنندراج)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). پراکنده و جداگردیده.(ناظم الاطباء):
مفترق شد آفتاب جانها
در درون روزن ابدانها.
مولوی.

فرهنگ معین

(اِفا.) جدا شونده، (ص.) جدا، پراکنده. [خوانش: (مُ تَ رِ) [ع.]]

فرهنگ عمید

جدا‌شونده،
پراکنده، جدا،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پراکنده، متفرق، پخش‌وپلا

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ پراکنده، جدا گرنده ‎ (اسم) جدا شونده، (صفت) جدا پراکنده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر