معنی مقاوم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مقاوم. [م ُ وِ](ع ص) برابری کننده با کسی در کشتی و جز آن.(آنندراج)(از منتهی الارب)(از اقرب الموارد). حریف و خصم و آنکه برمی خیزد برخلاف دیگری.(ناظم الاطباء). || آنکه می ایستد در نزد کسی.(ناظم الاطباء). و رجوع به مقاومه شود. || مأخوذ از تازی، مقاومت کننده.(ناظم الاطباء). ایستادگی کننده.
(مُ وِ) [ع.] (اِفا.) مقاومت کننده، ایستادگی کننده.
آنکه در برابر کسی بایستد و مقاومت کند، ایستادگیکننده، پابرجا،
استوار، پایدار
استوار، پایدار، ثابت
پایا
قوی بنیه
پایدار، ایستا
استوار، بادوام، سخت، پایدار، ثابت، پادار، متمکن، سرسخت،
(متضاد) سست، غیرمقاوم
برابری کننده با کسی در کشتی و جز آن، پایداری کننده
مُقاوِم، مقاومت کننده، ایستادگی کننده،
خستگى ناپذیر