معنی مقنن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مقنن. [م ُ ق َن ْ ن ِ](ع ص) قانون برآرنده و قانون شناس.(غیاث)(آنندراج). قانون آور وقانون گذار.(ناظم الاطباء). واضع قانون. قانون گذار. آیین گر. شارع. صادع.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مقنن قوانین، برقرارکننده ٔ قوانین.(ناظم الاطباء).
مقنن. [م ُ ق َن ْ ن َ](ع ص) آراسته شده و مرتب شده با قانون. مقننه.(ناظم الاطباء).
(مُ قَ نِّ) [ع.] (اِفا.) قانونگزار.
قانونگذار، قانونشناس،
قانونگذار
قانونگذار، واضعقانون،
(متضاد) مجری
قانون شناس، قانون گذار، آیین گر
مُقَنِّن، در فارسی: قانون گذار، واضع قانون (اصل کلمه قانون سریانی است، به «قانون» مراجعه شود)،