معنی مقنی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مقنی. [م ُ ق َن ْنی](ع ص، اِ) کاریزگر.(دهار). کاریزکننده.(غیاث). این کلمه اشتغال به ساختن قنات را می رساند.(ازانساب سمعانی). دانای مواضع آب در زمین و کننده ٔ کاریز.(ناظم الاطباء). کاریزکنه. کاریزکن. کان کن. کن کن. چاه کن. چاه جو. اَبّار. کُموش. کومش. کمانه. چاه گر. آنکه قنات یا چاه کند.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مقنی الارض، هدهد. یعنی دانای مواضع آب از زمین.(منتهی الارب). هدهد.(ناظم الاطباء).
مقنی. [م ُ](ع ص) صاحب نیزه.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).
(مُ قَ نّ) [ع.] (اِفا.) چاه کن.
کسی که کاریز حفر میکند، چاهکن،
کسی که قنات را لایروبی میکند،
چاه کن
چاهکن
چاه کن
چاه کن
چاهکن، کاریزکار، قناعتساز، کاریزگر
کاریز کننده، آنگه قنات یا چاه کند
مُقَنِّی، (اسم فاعل از قَنّی، یُقَنِّی، تَقِنَیه) حفر کننده چاه، حفر کننده یا لاروبی کننده قَنات،