معنی مقید کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حل جدول
بربستن
مترادف و متضاد زبان فارسی
پایبند کردن، وابسته کردن، متعهد کردن، گرفتار کردن، دربند کردن
فرهنگ فارسی هوشیار
در بند کردن، پایبند کردن (مصدر) در بند کردن:. . . } چه از جور و ظلم که در طبیعت او مفطور و مرکوز است مرا بیگناه مقید و محبوس کرده. . . { (سلجوقنامه. ظهیری. چا. خاور. 13)، علاقمند بچیزی کردن.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.