معنی مقیم هندوستانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مقیم هندوستانی. [م ُ م ِ هَِ](اِخ) از شاعران قرن دوازدهم هجری و از اکابر هندوستان بوده است. از اوست:
اشک چشمم رفته رفته در گلو زنجیر شد
طفل دامنگیر من آخر گریبانگیر شد.
و رجوع به فرهنگ سخنوران و صبح گلشن ص 443 شود.
مقیم هندوستانی. [م ُ م ِ هَِ](اِخ) شیخ محمد از شاعران قرن سیزدهم هجری و مصاحب منشی احمدعلی رسای لکهنویی بود و مشترکاً باوی منظومه ای به نام «نیشتر غم » سروده است. و رجوع به فرهنگ سخنوران و قاموس الاعلام ترکی و تذکره ٔ صبح گلشن ص 442 شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.