معنی ملایمت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
ملایمت. [م ُ ی َ / ی ِ م َ](از ع، اِمص) سازواری.(غیاث). مأخوذ از تازی، موافقت و سازواری.(ناظم الاطباء). ملائمه. و رجوع به ملائمه شود. || مجازاً به معنی نرمی.(غیاث). خوشی و خوبی و نرمی.
- باملایمت، بانرمی و باآهستگی و با درنگ و آرام.
|| مدارا ونزاکت و لطافت و زیبایی و شیرین کاری و ملاطفت و مروت و خوش رویی.
- ملایمت کردن، انسانیت و مردمی کردن و مهربانی نمودن و شیرین زبانی و نرمی کردن.
|| دست آموزی و فرمان برداری و آرامی.(ناظم الاطباء). || دو چیز را فراهم آوردن.(غیاث).
به نرمی رفتار کردن، خوشخویی. [خوانش: (مُ یِ مَ) [ع. ملائمه] (اِمص.)]
با نرمی رفتار کردن، سازگاری و خوشرویی،
نرمی
ارفاق، اعتدال، بردباری، رفق، سازگاری، شکیبایی، صلحجویی، لطف، مدارا، مسالمت، مهربانی، نرمی، نعومت،
(متضاد) تندی، خشونت
(اسم) موافقت مناسبت سازگاری، نرمی. توضیح دراصل ملاعمت بهمزه است و برای تبدیل همزه بیا ء سبب و مجوزی نیست (دکترخیام پور نداب ص 100) چون مصدر مفاعله در تداول فارسی بکسر عین الفعل تلفظ میشود همزه مکسور را بدل بیا ء کرده اند. سازواری، موافقت، مجازاً بمعنی نرمی