معنی مناجات در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مناجات. [م ُ] (ع مص) راز گفتن با کسی. (آنندراج). راز و نیاز. نجوی کردن. مُسارَّه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجاه: علی گوش بر دهن رسول نهاد و رسول ساعتی مناجات بکرد و سخن نرم در گوش علی گفت. (قصص الانبیاء ص 240).
تو ای نتیجه ٔ دولت نجات احراری
که با تو دولت پاینده را مناجات است.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 129).
گهی با می گسارم انده خویش
گهی با جام باشم در مناجات.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 395).
یک بار مناجات تو دروصل شنیدم
بار دگر امید مناجات تو دارم.
سنائی (ایضاً ص 472).
با قدح و بلبله تسبیح کرد
با دف و طنبور مناجات کرد.
سنائی (دیوان چ مصفا ص 74).
شاهزاده به قوت حس سمع مناجات ایشان را ادراک کرد و از بیم بر خود بلرزید. (سندبادنامه ص 141).
بنفشه با شقایق در مناجات
شکر می گفت فی التأخیر آفات.
نظامی.
رجوع به مناجاه شود.
|| رازگویی به درگاه خدای تعالی و عرض نیاز و درخواست از درگاه خدای تعالی. (ناظم الاطباء): گروهی در انس به وی در مناجات بدان درجه رسیده اند که آتش در دیگر جانب سرای افتاده است خبر نداشته اند. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 854). علامت پنجم آنکه بر خلوت و مناجات حریص باشد. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 854). وحی آمد به داود (ع) که اولیاء مرا با اندوه و... کار است که آن حلاوت مناجات من در دل ایشان بیفزاید. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 857). پیران بنی اسرائیل گفتند ما نیز خواهیم که سخن خدای تعالی بشنویم و ترا پیش قوم گواهی دهیم. چون مناجات همی شنیدند گفتند: تا به دیدار نبینیم باور نداریم. (مجمل التواریخ والقصص). بیان مناجات ایشان در قرآن مجید بر این نسق دارد: یا ویلنا من بعثنا... (کلیله و دمنه).
هر آن روزی که باشم در خرابات
همی نالم چو موسی درمناجات.
سنائی (دیوان چ ص 394).
ای محب جمال حضرت غیب
تا نجوئی وصال طلعت غیب
نکشی شربت ملاقاتش
نچشی لذت مناجاتش.
سنائی (حدیقهالحقیقه چ مدرس رضوی ص 109).
پس از طبقه ٔ انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتند... به کمال کرم و نهایت حکمت ایجاد فرمود. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4).
هر زمانی چنار سوی فلک
به مناجات دست بردارد.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 124).
وآن پیر کو خلیفه کتاب دل من است
چون صبح دید سر به مناجات درگشاد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 760).
دیر است که در ضمن این مناجات با خدای عز و جل عهدها رفته است... که به هیچکس و ناکس از خوانندگان دین و دنیا عبد و خادم ننویسم. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 369). در طی مناجات سحرگاهی از درگاه الهی درخواسته می آید تا آن زمان انس و اوان سلوت را مکرر گرداناد. (منشآت خاقانی ایضاً ص 96).
نی مرد مناجاتم نی رندخراباتم
نی درخور محرابم نی در صف خمارم.
عطار.
عبادت خدای تعالی در سه نوع محصور تواند بود، اول آنچه تعلق به ابدان دارد، مانند صلوه و صیام و وقوف به مواقف شریفه از جهت دعا و مناجات. (اخلاق ناصری). گفت همه شب در مناجات و سحر در دعای حاجات. (گلستان). درویشی در مناجات می گفت: یارب بر بدان رحمت کن. (گلستان). پس از چند روز که از مناجات بازآمد... (گلستان). نیز شیطان در هیچ وقت بر حال مؤمن چندان غیرت نبرد که در حال صلوه و وقت قرب و مناجات او با خداوند تعالی. (مصباح الهدایه چ همایی ص 289). امداد روح قرب و منادات و ذوق انس و مناجات ازهیأت صلوه به وجود مصلی متصل و متواتر باشد. (مصباح الهدایه ایضاً ص 170). طبقه ٔ دیگر اهل مناجات که بواسطه ٔ معانی ابیات که در سماع شنوند با حق به دل خطاب کنند. (مصباح الهدایه ایضاً ص 194). پس اگر نطق لسان حاکی و ترجمان نطق دل نباشد مصلی نه متکلم بود به طریق مناجات با حق تعالی و نه مستمع به طریق فهم از او. (مصباح الهدایه ایضاً ص 305).
- مناجات کردن، دعا کردن به درگاه خدای تعالی. راز و نیاز کردن با خدا. راز گفتن با خدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): پس این قوم موسی هفتاد تن بر آن کوه برآمدند و آنجا بایستادند تا موسی مناجات بکرد. (ترجمه ٔ تفسیر طبری چ یغمایی ج 1 ص 70). عاقل آن است که وی راچهار ساعت بود، ساعتی در حساب خویش کند و ساعتی با حق تعالی مناجات کند و... (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 764). شب درآید تا زحمت عوایق برخیزد و وی به خلوت با دوست مناجات کند. (کیمیای سعادت ایضاً ص 854). ایزدتعالی او را نبوت داد و با موسی مناجات کرد. (مجمل التواریخ و القصص).
به هر فتحی همی کرده ست با ایزد مناجاتی
که اسبش طور سینا گشت و او موسی عمران شد.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 170).
در بند غزان شبی مناجاتی کرد که الهی مرا از تمتع دنیایی هیچ باقی نمانده است جز سه آرزو. (لباب الالباب چ نفیسی ص 41).
ما ره ز قبله سوی خرابات می کنیم
پس در قمارخانه مناجات می کنیم.
عطار (دیوان چ تقی تفضلی ص 509).
چنانکه موسی علیه السلام با حضرت عزت مناجات کرد که الهی من اهلک. (مصباح الهدایه چ همایی ص 356).
|| (اصطلاح تصوف) مناجات عبارت از مخاطبت اسرار است در مقام صفای اذکار برای ملک جبار. (فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی سجادی).
(مُ) [ع. مناجاه] (مص ل.) راز و نیاز کردن با خداوند.
رازونیاز کردن،
راز دل خود را به کسی گفتن،
رازگویی و عرض نیاز به درگاه خدا،
دعا، نیایش
رازونیاز
راز و نیاز
دعا
رازونیاز
دعا، رازگویی، نیایش، رازونیاز کردن (باخدا)، نجوا کردن، سحر، سحرگاه (در ماه رمضان)
(مصدر) راز و نیاز کردن با کسی نجوی کردن با کسی، با خدا راز و نیاز کردن، پی بردن بعقاید نهانی یکدیگر: } اگر تکلف در توقف داری بصحبت و محرومیت لایق تر افتد و معول در این معانی بر معاینه ضمایر و مناجات عقاید تواند بود { (کلیله مصحح مینوی. 249)، راز گویی، عرض نیاز بدرگاه خدا
مُناجات، علاوه بر معانی مصدری، راز و نیاز بدرگاه الهی، به هر یک از دعاها در شریعت اقدس ابهی مناجات اطلاق می شود،