معنی منتج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

منتج. [م ُ ت ِ] (ع ص) بچه آورنده. (آنندراج). زاینده. بچه آورنده. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتاج شود. || نتیجه دهنده. (ناظم الاطباء). نتیجه دهنده. (غیاث) (آنندراج). نتیجه بخش: متابعت او منتج و مثمر محبت الهی است. (مصباح الهدایه چ همایی ص 227).
- قیاس منتج، (اصطلاح منطق) قیاسی است که مقدمات آن درست باشد و ملتزم نتیجه بود مقابل قیاس عقیم. (اساس الاقتباس ص 190). رجوع به قیاس شود.

منتج. [م ُ ت َ] (ع ص) نتیجه گرفته. نتیجه گرفته شده: همه ٔ دانشها از این کلمات منتج که بردیوار کاخ افریدون نبشته است. (سندبادنامه ص 337).

منتج. [م َ ت ِ] (ع اِ) وقت نتاج آوردن و گویند: اتت الناقه علی منتجها؛ ای الوقت الذی تنتج فیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).هنگام زه آوردن و وقت نتاج آوردن. (ناظم الاطباء).

منتج. [م َ ت ِ / م ُ ت َ] (ع اِ) جای زه آوردن و جای زاییدن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(مُ تِ) [ع.] (اِفا.) نتیجه دهنده، مفید، سودمند.

فرهنگ عمید

حاصل‌شده، نتیجه‌شده،

نتیجه‌دهنده، مفید، سودمند،

مترادف و متضاد زبان فارسی

برآیند، منتجه، منتهی، منجر

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ بر دهنده، سود مند، زایا، بر آیند تزیده (اسم) نتیجه دهنده. یا قیاس منتج قیاسی است که مقدمات آن درست باشد و ملتزم نتیجه بود مقابل قیاس عقیم (اساس الاقتباس 190)، سودمند. بچه آورنده.

فرهنگ فارسی آزاد

مُنتَج، (اسم مفعول اِنتَجَ، یُنتِجُ، اِنتاج) نتیجه، حاصل، مولود،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری