معنی منکمش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

منکمش. [م ُ ک َ م ِ] (ع ص) شتافته و شتابی کرده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از اشتینگاس). شتابنده و شتابی کننده. (آنندراج). || ترنجیده به نورد. چین خورده. چین چین.پوست بر استخوان ترنجیده. (یادداشت مرحوم دهخدا).

فرهنگ فارسی هوشیار

شتابنده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر