معنی مهدی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مهدی. [م َ] (اِخ) محمدبن احمدبن حسن بن قاسم زیدی. از نسل الهادی الی الحق. صاحب یمن و از ائمه ٔ زیدیه بود. بعد از وفات محمدبن اسماعیل با او بیعت کردند (سال 1097 هَ. ق.) و در سال 1127 خلع گردید و سال بعد درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 859). و رجوع به هادی الی الحق شود.
مهدی. [م َ] (اِخ) لقب محمد ثانی، یازدهمین خلیفه ٔ اموی اسپانیا. رجوع به امویان اندلس شود.
مهدی. [م َ دی ی] (ع ص) هدایت کرده شده. (غیاث اللغات) (آنندراج). هدایت کرده شده. ارشادشده. ج، مهدیون. (ناظم الاطباء). هدایت شده.
مهدی. [م ِ دا] (ع اِ) آنچه در آن هدیه آورند چون طبق و جز آن. (از ناظم الاطباء). آنچه هدیه در وی آرند چون طبق و جزآن که با هدیه باشد. (آنندراج) (از اقرب الموارد). طبق هدیه. (مهذب الاسماء). || (ص) هدیه آورنده. مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (ناظم الاطباء).
مهدی. [م ُ] (ع ص) هدیه کننده. اهداکننده. پیشکش کننده: واجب است که تحف و هدایا مناسب متحف و مهدی باشد. (تجارب السلف). رجوع به اِهْداء شود.
مهدی. [م ُ دا] (ع ص) هدیه فرستاده شده. پیشکش شده. (ناظم الاطباء). هدیه داده شده. هدیه آورده. رجوع به اهداء شود.
مهدی. [م َ] (اِخ) به زعم اهل سنت و جماعت، کسی که در موقع معینی برای تقویت دین ظهور می کند. بسیاری از اهل سنت و جماعت مهدی را در شخص معین منحصر نمی دانند، بلکه معتقدند در هر عصر ممکن است مهدی ظهور کند:
بلقیس بانوان و سلیمان شه اخستان
کز عدل و دین مبشر مهدی زمان اوست.
خاقانی.
مفخر اهل بشر خوانش که دهر
مهدی آخر زمان میخواندش.
خاقانی.
ایام بدعهدی کند امروز ناگه دی کند
کار هدی مهدی کند دجال طغیان پرورد.
خاقانی.
مهدی امت توئی زآنکه به معنی تو را
عزت دین هم وثاق عصمت حق یار غار.
خاقانی.
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید.
حافظ.
- مهدی خصال، که خصال وی چون خصال مهدی باشد. مهدی صفات:
به تأیید مهدی خصالی که تیغش
روان سوز دجال طغیان نماید.
خاقانی.
- مهدی سیاست، که سیاست او چون سیاست مهدی منتظر باشد. بسیار کافی در کشورداری. عادل:
داور مهدی سیاست مهدی امت پناه
رستم حیدرکفایت حیدر احمدلوا.
خاقانی.
- مهدی شعار، که شعار مهدی دارد. عادل. دادگر:
شاه فریدون لوا، خضر سکندرسپاه
خسرو امت پناه، اتسز مهدی شعار.
خاقانی.
- مهدی صفت، که صفت مهدی دارد، چون دادگری و ظلم برافکنی و جز آن:
مهدی صفت شهنشه، امت پناه داور
جان بخش چون ملک شه، کشورستان چو سنجر.
خاقانی.
- مهدی نسب، که نسب او چون نسب مهدی پاک باشد:
خسرو مهدی نسب مهدی آدم صفت
آدم موسی بنان موسی احمدقدم.
خاقانی.
مهدی. [م َ] (اِخ) یا مهدی منتظر (ع). محمدبن حسن عسکری، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به امام زمان، صاحب الزمان، امام منتظر، حجهالقائم، امام قائم و قائم آل محمد. آخرین امام از امامان دوازده گانه ٔ شیعه ٔ امامیه است. به سال 255 هَ. ق. / 870 م. در سامرا متولد شد. در پنج سالگی وی، پدرش امام یازدهم حسن عسکری درگذشت و از آن پس مهدی منتظر از انظار غایب گردید و فقط از راه نواب خود که به ترتیب عبارتند بودند از ابوعمرو عثمان بن سعید اسدی، ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعید، ابوالقاسم حسین بن روح، و ابوالحسن علی بن محمد سمری با شیعیان ارتباط داشت. در اصطلاح اهل تشیع از زمانی که مهدی از انظار غایب شد تا زمان مرگ نائب چهارم (326 هَ. ق.) غیبت صغری نامیده می شود. با مرگ ابوالحسن علی بن محمد سمری غیبت کبری آغاز می شود. شیعیان در طول مدت غیبت کبری در انتظار ظهور او هستند. در کشور ایران و نیز در منطقه های شیعه نشین جز از ایران شب نیمه ٔ شعبان که شب ولادت مهدی است جشن ها برپا میگردد. و عده ٔ بسیاری در بامداد هر جمعه دعای ندبه را برای نزدیک شدن ظهور امام می خوانند. طبق نوشته ٔ شاردن سیاح فرانسوی، پادشاهان صفوی در کاخ خود در اصفهان دو اسب با زین افزار مجلل مجهز داشتند تا برای سواری مهدی حاضر باشد. یکی از آن دو اسب را برای مهدی و اسب دیگررا برای نایب او عیسی آماده کرده بودند. و رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ص 882، اعیان الشیعه ج 3 قسمت چهارم ص 326به بعد و المهدی تألیف صدر و المهدیه فی الاسلام از سعد محمد حسن چ مصر و بحارالانوار و نیز به مهدویت و احمدبن عبداﷲبن احمدبن اسحاق در همین لغت نامه شود.
مهدی. [م َ] (اِخ) دهی است از دهستان میان آب (بلوک شعیبه) بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 68هزارگزی شمال شرقی اهواز و در ساحل غربی رودخانه ٔ شطیط. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
مهدی. [م َ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان سردارآباد بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 5هزارگزی جنوب غربی شوشتر و 3هزارگزی جنوب راه دزفول به شوشتر. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
مهدی. [م َ] (اِخ) ابوعبداﷲ محمدبن عبداﷲ، معروف به ابن تومرت. رجوع به ابن تومرت و رجوع به مهدویت شود.
مهدی. [م َ] (اِخ) ابومحمد عبیداﷲ، ملقب به المهدی. مؤسس دولت فاطمیان مصر است. در نسب وی میان ارباب سیر اختلاف است، ولی اغلب نسب او را به علی (ع) می رسانند. وی به سال 296 هَ. ق. در سی وهفت سالگی در شهر سجلماسه در شمال افریقا قیام کرد و تمام آن نواحی را از تصرف خلفای عباسی بیرون آورد و سال بعد بر منابر قیروان و رقاده به نام وی خطبه خوانده شد و مردم به خلافت وی دعوت شدند. در فاصله ٔ سالهای 303 تا 308در نزدیکی قیروان شهری بنا نهاد که به نام وی مهدیه خوانده شد. مهدی عبیداﷲ در 15 ربیعالاول سال 322 در مهدیه درگذشت و پسرش قائم به جای وی نشست. (از ریحانهالادب ج 6 ص 38). و رجوع به کامل التواریخ ابن الاثیر و اعلام زرکلی ج 2 ص 619 و فاطمیان در همین لغت نامه شود.
مهدی. [م َ] (اِخ) شیخ محمد احمدبن سیدعبداﷲ، معروف به مهدی (متمهدی) (1843-1885 م.). در حدود سال 1880 م. ادعای مهدویت کرد و در سودان علیه مصر و انگلستان قیام نمود و یاران او به زودی در 1885 شهر خرطوم را متصرف شدند و ویران کردند. خود وی در همان سال در ام درمان درگذشت و پیروانش را لرد کیچنر فرمانده قوای مصر و انگلیس در 1898 شکست داد. و رجوع به مهدویت شود.
مهدی. [م َ] (اِخ) میرزامهدی خان استرآبادی، فرزند نصیر استرآبادی. منشی نادرشاه افشار بود و وقایع سلطنت این پادشاه را تا سال 1160 هَ. ق. (سال مرگ نادر) نوشت و آن راجهانگشای نادری نام نهاد. دیگر تألیفات او عبارت است از «سنگلاخ » که لغت نامه ای است ترکی به فارسی که درسال 1172 تا 1173 تألیف کرده و دیگر «دُرّه ٔ نادره ». علاوه بر اینها وی به امر نادرشاه کتب عهد عتیق (تورات) و عهد جدید (اناجیل اربعه) را با دستیاری عده ای از علمای یهود و نصاری به فارسی ترجمه کرده است.
مهدی. [م َ] (اِخ) محمدبن ادریس بن علی حمودی. از پادشاهان دولت حمودی است در اندلس. در 438 هَ. ق. به حکومت رسید و به سال 450 هَ. ق. درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 861).
مهدی. [م َ] (اِخ) محمدبن عبداﷲ القائم بامراﷲبن عبدالرحمن، ابوعبداﷲ مهدی سعدی. از پادشاهان بزرگ دولت سعدیون در مراکش بود. به سال 946 هَ. ق. با اوبیعت کردند. با پرتقالیها جنگید و آنان را از بلاد سوس بیرون کرد و سرانجام به دست یکی از موالی خود کشته شد (سال 964 هَ. ق.). (از اعلام زرکلی ج 3 ص 933).
(مَ یّ) [ع.] (اِمف.) هدایت شده، ارشاد شده.
(مُ دا) [ع.] (اِمف.) هدیه داده شده.
نام قائممقام منتظر در نزد شیعیان،
(صفت) [قدیمی] کسی که خداوند او را بهسوی حق هدایت نموده، هدایتشده، ارشادشده،
راه راست یافته
مهدی در فارسی: رهنموده رهشناس، از نام های تازی بر مردان، هوشیدر سوشیانس: سوشیانت رهنمود یا پیامبری که در واپسین زمان پدید خواهد آمد رهنمود دوازدهم (عج) ارمغان آورده (اسم) هدایت شده ارشاد گردیده، نامی است از نامهای مردان. (اسم) هدیه داده شده هدیه آورده.
مَهدِیّ، (اسم مفعول هَدی، یَهدِی، هِدایَه) هدایت گردیده، کسی که خداوند هدایتش کرده، هدایت شده به راه صواب و حقیقت، نام موعود مسلمین در بعضی احادیث،
مَهدِیّ، جناب میرزا مهدی اخوان صفا در یزد متولد شدند و به علت ایمان به امر مبارک با برادران خویش مورد حمله و ضرب اعداء قرار گرفتند، به طهران رفتند و با جناب میرزا حبیب الله صمیمی عازم سفرهای تبلیغی شدند، در دو شهر مدرسه بهائی تاسیس کردند، دو بار حضور مبارک حضرت عبدالبهاء مشرّف شدند و در 1337 هجری در اصفهان بملکوت ابهی صعود کردند و از یراعه عهد و میثاق مقام شهید فی سبیل الله در حقّشان ثبت گردید،
مَهدِیّ، جناب آقا سید مهدی گلپایگانی از فضلا و مبلغین مشهور امر می باشند، در 1280 در گلپایگان متولد شدند، در اصفهان به وسیله جناب حاج میرزا حیدر علی مؤمن شدند، بعد از صعود حضرت بهاء الله به شرف زیارت حضرت عبدالبهاء فائز و بعد از ده ماه مأمور عشق آباد گشتند و در آنجا بتبلیغ، تدریس و تحریر و تألیف مشغول گردیدند. صعودشان در 1335 ه ق واقع شد. از آثار ایشان کشف الغطاء، بهائیّت و سوسیالیزم، دین از نظر علم و عقل، یک رساله استدلالیّه و دهها مقاله در مجله خورشید خاور است،
مَهدِیّ، جناب حاج ملامهدی یزدی والد جلیل القدر حضرت ورقا می باشند که در صدر امر مؤمن شدند و به تبلیغ پرداختند تا اینکه علمای یزد بر ایشان قیام کردند و آن حضرت با اولاد خویش به تبریز و از آنجا به قصد زیارت به عکّا رفتند، بعد در بیروت بیمار شدند ولی خود را بقصر مزرعه رساندند و در ارض اقدس بملکوت ابهی صعود نمودند،
مَهدِیّ، جناب حاج مهدی ارجمند همدانی فرزند آقا رفائیل (رفیعا)، مبلغ فاضل و نویسنده استدلالیه «گلشن حقائق» در رفع شبهات نصاری و یهود می باشند،