معنی مهرآباد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) مهرآباد میان رباط. دهی است جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین. کوهستانی و سردسیر است. شغل اهالی آن زراعت و قالی و جاجیم بافی است. محصول آن غلات و میوه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است ازدهستان براکوه بخش جغتای شهرستان سبزوار، واقع در 36هزارگزی شرق جغتای و 8هزارگزی جنوب راه آهن. سکنه ٔ آن 110 تن است. محصول آن غلات، پنبه، کنجد و زیره. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) قریه ای در سیزده فرسنگی شرقی شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) قریه ای دو فرسنگ و نیم میان جنوب و شرق ابرقوه فارس. (فارسنامه ٔ ناصری).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) از قریه های قاسان. (تاریخ قم ص 138).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) مزرعه ای ازافشیدجرد از دیه های انار به قم. (تاریخ قم ص 137).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) قریه ای در 82هزارگزی قم، میان ده نار و کاشان و آنجا ایستگاه ترن است.
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) نام ایستگاه میان تهران و شاه آباد در 10هزارگزی تهران.
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان میان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، واقع در 10هزارگزی شرق راه شوسه ٔ تربت به نیازآباد. محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان باغان بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 9هزارگزی شمال خاوری شیروان و سر راه شوسه ٔ عمومی قوچان به شیروان. محصول آن غلات و انگور و میوه. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، واقع در44هزارگزی شمال غربی مشهد و یک هزارگزی جنوب کشف رود.سکنه ٔ آن 111 تن است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران، واقع در 10هزارگزی شمال باختری شهر ری و غرب تهران، کنار راه قزوین. فرودگاه هواپیمایی کشوری در اراضی آن واقع است. دارای 8 خانوار سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). اکنون جزء شهر تهران است و از صورت روستا خارج شده و شهرت آن به سبب فرودگاه بین المللی تهران است که به نام آن «مهرآباد» خوانده می شود.
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، واقع در 30هزارگزی شمال غربی مشهد و 5هزارگزی شمال راه شوسه ٔ مشهد به قوچان. سکنه ٔ آن 133 تن. محصول آن غلات و چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد.سکنه ٔ آن 163 تن است. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 18هزارگزی غرب اسفراین و 7هزارگزی شمال راه مالرو عمومی میان آباد به بینش کش. سکنه ٔ آن 173 تن. محصول آن غلات، بنشن و پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان باشتین بخش داورزن شهرستان سبزوار، واقع در 50هزارگزی جنوب شرقی داورزن و 8هزارگزی جنوب شرقی راه تهران به مشهد. سکنه ٔ آن 495 تن است. محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سردسیر. با 120 تن سکنه. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان توابع شهرستان گلپایگان، واقع در 30هزارگزی جنوب شرقی گلپایگان و 11هزارگزی شرق راه شوسه ٔخوانسار به گلپایگان. کوهستانی و معتدل. دارای 266 تن سکنه. شغل اهالی زراعت و گله داری است و محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو، واقع در 27هزارگزی شمال خیاو و 12هزارگزی راه شوسه ٔ خیاو به اردبیل. منطقه ای است کوهستانی و معتدل. محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، واقع در 4هزارگزی جنوب عجب شیر و 8هزارگزی مغرب راه شوسه ٔ مراغه به دهخوارقان. جلگه و معتدل و در کناردریاچه است. سکنه ٔ آن 795 تن است. آب آن از رودخانه ٔ قلعه چای و محصول آن غلات، کشمش، بادام و کنجد و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
مهرآباد. [م ِ] (اِخ) دهی است از دهستان سیاه رود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند، کنار راه شوسه ٔ رودهن به فیروزکوه. کوهستانی و سردسیر است. سکنه ٔ آن 1342 تن است. آب آن از رودخانه ٔ رودهن و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و قالیچه و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
فرودگاهی در تهران