معنی موثر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
اثر بخش
کارساز
هنایا، هناینده، کارگر، کارایی، کارساز
کارساز
اثربخش، اثرگذار، تاثیرگذار، ثمربخش، جایگیر، سودبخش، کارآ، کارگر، گیرا، مثمر، مفید، نافذ، نافع، نتیجهبخش، عامل، کاری، دخیل نقشپرداز،
(متضاد) بیاثر
سهیده سوتار ده هناییده سهند سوتومند کارو مند کار ساز نشانگذار نو ژنده (اسم) آنچه مورد تاثیر واقع شده. (اسم) اثر کننده نشان گذارنده: خودموثرتر نباشد مه زنان ای بسانان که ببرد عرق جان. (مثنوی. نیک. 276: 6) یا موثر تام. علت تام. تاثیر، گذارنده اثر و نشان، کارگر، کاری
دخیل