معنی موره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
موره. [رَ] (اِ) در عبارت زیر ظاهراً موره نمد و یا نوعی گستردنی باشد که از پشم بافته باشند: همه یک نوبت به طرف سلطان شست گشودند... در آن حالت موره که بر آن نشسته بود آن را سپر کرد و تیر بربازوی سلطان رسید. (تاریخ فیروزشاهی به نقل مجیره).صبح فرمود که لشکر نرگه کشند و خود بر موره نشسته معدودی در گرد او. (تاریخ فیروزشاهی به نقل مجیره).
گوشهای در دستگاه همایون
گوشه ای در دستگاه همایون
مهره، مهرهایی که به گردن حیوان آویزند، خر مهره
گندواش – از تیره ی کاسنی که در مزارع گندم سبز شود
ناراحتی، مویه کردن