معنی مون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مون. [م ُ وَ] (ع اِ) مُؤَن. ج ِ مونه. (ناظم الاطباء). رجوع به مونه شود.

مون. [م َ] (ع مص) قیام ورزیدن بر نفقه و کفالت عیال و برداشتن بار ایشان را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مؤنت. بار کسی کشیدن. (یادداشت مؤلف). مؤنت کسی بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). و رجوع به مؤنت و مؤنه شود.

مون. (ضمیر) کلمه ٔ اشاره به معنی ما چنانکه در شعر بر مون می گویند به معنی بر ما. (ناظم الاطباء). بدین ضبط، تداول عامه است و اصل آن «مان » ضمیرمتصل اضافی و مفعولی است که مانند کلمات مختوم به الف و نون، در تلفظ، غالباً الف آن به واو بدل شود.

مون. (پسوند) مزید مؤخر امکنه: ذی دیمون. میمون. (یادداشت مؤلف).

مون. (اِخ) دهی است از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل، واقع در 4هزارگزی شمال خاوری رینه با 105 تن جمعیت. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

گویش مازندرانی

از توابع بالا لاریجان آمل

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: موونه) از ریشه ی پارسی ماهانه ها هزینه ها بارها رنج ها (اسم) جمع موونث.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر