معنی مونس اصفهانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
مونس اصفهانی. [ن ِ س ِ اِ ف َ] (اِخ) از شعرای قرن دوازدهم و اسمش میرزا محمد، مردی سودایی پریشان دماغ بوده، از سفر هندوستان به اصفهان بازگشته، مالیخولیابر وی مستولی بود، در آن حالت متوفی شد. از اوست:
تا چهره ز تاب حسن افروخته ای
آتش زده ای به جان و دل سوخته ای
خوبان همه ناز از تو آموخته اند
تو این همه ناز از که آموخته ای ؟
(از مجمعالفصحاء ج 2 صص 446-447) (از فرهنگ سخنوران).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.