معنی مکرع در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

مکرع. [م ُ رَ](ع ص) فرس مکرع القوائم، اسب استوار دست و پای.(منتهی الارب)(ناظم الاطباء)(آنندراج)(از اقرب الموارد).

مکرع. [م ُ رِ](ع ص) شتر که سر خود نزدیک آتش گذارد پس گردنش سیاه گردد. ج، مُکرِعات.(منتهی الارب)(آنندراج)(از ناظم الاطباء). و رجوع به مکرعات شود.

مکرع.[م َ رَ](ع اِ) آبشخور. هذا مکرع الدواب، یعنی اینجا موضعی است که چارپایان از آن آب خورند. ج، مکارع.(از ذیل اقرب الموارد): بلاد خراسان خصوصاً که مطلع سعادات و مبرات و موضع مرادات و خیرات بودو منبع علما و مجمع فضلا و مربع هنرمندان و مرتع خردمندان و مشرع کفات و مکرع دهات.(جهانگشای جوینی).
- عنفوان المکرع، اول آب. و منه حدیث معاویه: شربت عنفوان المکرع واراد به عز فشرب صافی الماء و شرب غیره الکدر.(از ذیل اقرب الموارد).

فرهنگ فارسی هوشیار

آبشخور ستوران

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر