معنی مکی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
مکی. [م َک ْ کی](ص نسبی) منسوب به مکه. رجوع به مکه شود. || اهل مکه. ج، مکیان: مکیان از بیم وی زهره نداشتندی که رسول خدا را رنجانیدندی.(کشف الاسرار ج 3 ص 476).
چو علمت هست خدمت کن چو دانایان که زشت آید
گرفته چینیان احرام و مکی خفته در بطحا.
سنائی.
ما را برون ز حکمت یونانیان چو هست
تقلید مکیان و قیاسات کوفیان.
انوری(دیوان چ مدرس رضوی ج 2 ص 704).
موکب مجد مجلس اسمی از قرب جوار کعبه ٔ عزت و قبله ٔ مکیان بازرسید.(منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 71).
مکی. [م َک ْ کی](اِخ) دهی از دهستان مرکزی بخش ریوش است که در شهرستان کاشمر واقع است و 696 تن سکنه دارد.(از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
مکی. [م َک ْ کی](اِخ) ابن ابی طالب حموش بن محمدبن مختار الاندلسی القیسی، مکنی به ابومحمد(355- 437 هَ. ق.). از علمای تفسیر و عربیت بود. در قیروان ولادت یافت و در شهرهای مشرق بگشت و سرانجام در قرطبه اقامت گزید و در همانجا درگذشت. او راست: «مشکل اعراب القرآن » و تألیفات دیگر.(از اعلام زرکلی ج 3 ص 1067).
مکی. [م َک ْ کی](اِخ)ابن ریان بن شبه الماکسینی، مکنی به ابوالحرام(متوفی 603 هَ. ق.). شاعری نابینا بود که در ماکسین(از اعمال الجزیره به کنار نهر خابور) ولادت یافت. به بغدادو شام مسافرت کرد و سرانجام در موصل رحل اقامت افکند و در همانجا درگذشت.(از اعلام زرکلی ج 3 ص 1067).
منسوب به مکه، سوره هایی از قرآن که در مکه نازل شده. [خوانش: (مَ یّ) [ع.] (ص.)]
از مردم مکه،
سورههایی از قرآن که در مکه نازل شده،
اهل مکه
منسوب به مکه
مَکِّی، مکّه ای، منسوب به مکّه،