معنی میله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

میله. [ل َه ْ] (ع اِ) دشت و بیابان. (منتهی الارب، ماده ٔ ول هَ) (ناظم الاطباء). || زمین بی گیاه. (ناظم الاطباء).

میله. [ل َ / ل ِ] (اِ مرکب) شبیه به میل و مانند میل. (ناظم الاطباء) || قطعه ٔ نازک و بلند از چوب یا آهن یا فلزی دیگر که در ساختمان و جز آن به کار رود. || میل آهنین که در مرکز سنگ زیر آسیا (در آسیاهای آبی و دستی) استوار است و از سوراخ سنگ زبرین گذرد و سنگ زبرین بر آن دور زند. آهن یا چوب وسط آسیای دستی و آسیای آبی. (یادداشت مؤلف). || چاهها که از هَرَنج یعنی مظهر قنات تا مادرچاه کنده می شود. سوراخ قنات. (یادداشت مؤلف). || سمت و عمق چاه تا آنگاه که عمودی ومستقیم است. چون کج و مخروط شود در زیر، انبار گویند و چون افقی گردد در زیر، آن را کوره نامند. (یادداشت مؤلف). || رشته ٔ باریکی زیر پرچم در گلها. (لغات فرهنگستان).

میله. [ل َ] (اِخ) ظاهراً شهری بوده است این سوی جیحون در شمال افغانستان کنونی:
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیزداز میله.
فرخی.
بگتگین حاجب ساخته با مردم تمام دم ایشان گرفت از پیش وی به اندخود و میله درآمدند و بگتگین بتفت می راند به حدود شبورقان بدیشان رسید. (تاریخ بیهقی چ مشهد ص 566).

میله. [ل َ] (اِخ) دهی است از دهستان دشت سربخش مرکزی شهرستان آمل، واقع در 10/5هزارگزی خاوری آمل با 480 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ کاری هراز و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).

فرهنگ معین

(لِ) (اِ.) قطعه نازک و دراز فلزی یا چوبی.

فرهنگ عمید

جسمی باریک، استوانه‌ای، و معمولاً فلزی، میل،
میلۀ باریک فلزی برای بافتنی، میل بافتنی،
(زیست‌شناسی) رشته‌ای باریک در زیر پرچم گل، فیله،

مترادف و متضاد زبان فارسی

مفتول

گویش مازندرانی

از توابع دشت سر آمل

فرهنگ فارسی هوشیار

مانند میل

فرهنگ فارسی آزاد

مِیلَه، صحرا، و زمین وسیعی که انسان در آن سرگردان می شود (جمع: مَوالِه، مَیالِه)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری