معنی میهمانی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
میهمانی. (حامص) مهمانی. عمل میهمان کردن یا شدن. ضیافت کردن یا شدن:
کسی کو کند میزبانی کسی را
نباید که بگریزد از میهمانی.
منوچهری.
از خون من فرستی هر دم نواله ٔ هجر
یک ره به خوان وصلم ناکرده میهمانی.
خاقانی.
رجوع به مهمانی شود.
پارتی
سور، ضیافت
سور، ضیافت، مهمانی،
(متضاد) عزا