معنی نابجا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نابجا. [ب ِ] (ص مرکب) در غیر محل. نه بجای خویش. بی جا. بی مورد. بی موقع. مقابل بجا: گفتاری نابجا. اعمالی نابجا. کارهای نابجا. || در اصطلاح طبیعی، عَرَضی. (لغات فرهنگستان).

فرهنگ عمید

بی‌موقع، بی‌مورد، کاری یا چیزی که به‌موقع و در جای مناسب خود نباشد، نابرجا،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بیجا، بی‌ربط، بی‌مورد، بی‌موقع، نادرست، ناساز، ناصواب، نامربوط، نامناسب،
(متضاد) بجا صواب

فرهنگ فارسی هوشیار

بی موقع، بی جا، بی مورد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر