معنی ناراحتی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ناراحتی. [ح َ] (حامص مرکب) راحت نبودن. راحت نداشتن. در زحمت بودن. عدم آرامش و آسایش.به زحمت افتادن. || خشمگینی. برآشفتگی.

فرهنگ معین

راحت نبودن، آرامش و آسایش نداشتن، اضطراب، تشویش، عصبانیت. [خوانش: (~.) [فا - ع.] (حامص.)]

فرهنگ عمید

ناراحت بودن،
عصبانیت،

حل جدول

غضب

مترادف و متضاد زبان فارسی

آزردگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، رنجش، سرآسیمگی، عذاب،
(متضاد) راحتی

فرهنگ فارسی هوشیار

ناخرسند اخنسند در پهلوی ‎ راحت نبودن آرامش و آسایش نداشتن، اضطراب تشویش مقابل راحت. یا با ناراحتی با اضطراب و تشویش با عصبانیت: ‎} با ناراحتی جمله اش را قطع کردم وگفتم. . ‎{ یا به ناراحتی. با ناراحتی: } آهو با تشنج دست روی قلب خود فشرد و بناراحتی آب دهان خود را قورت داد، { عصبانیت. یا با ناراحتی. با عصبانیت.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر