معنی نازیة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نازیه. [ی َ] (ع اِ) تیزی. (منتهی الارب). حدت. تیزی و تندی. (المنجد). یقال: بقلبه نازیه؛ در دل او حدت و نشاطی است. (اقرب الموارد). || سرد. (منتهی الارب). || خطا در قول یا فعل بسبب خشم. بادره. (اقرب الموارد). || کاسه ٔ پهن دورتک. (منتهی الارب). القصعه القریبه القعر. (المنجد) (اقرب الموارد). || (ص) اکمه نازیه؛ پشته ای که از آنچه پیرامون آن است بلندتر بود. (از اقرب الموارد) (از المنجد).

نازیه. [ی َ] (اِخ) چشمه ای است نزدیک صفرا. (منتهی الارب).

نازیه. [زی ی َ] (اِخ) تلفظ عربی نازیسم است. رجوع به نازیسم شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر