معنی ناستوده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ناستوده. [س ِ / س ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) ناپسندیده. (آنندراج). مذموم. ذمیم. نامحمود. ناپسندیده. ذمیمه. مذمومه. نکوهیده. نامستحسن. ناخوب. نامقبول: گفتم زندگانی خداوند دراز باد در کارها غلو کردن ناستوده است. (تاریخ بیهقی). و اخلاق ناستوده به یک بار از وی دور شد. (تاریخ بیهقی). پیغام داد که قانون نهاده بگردانیدن ناستوده باشد. (تاریخ بیهقی).
و این عذر ظاهر است و طریق ناستوده نیست. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
چو رسم پارسیان ناستوده دید همی
به رسم تازی جشنی نهاد خسرو راد.
مسعودسعد.
و ناستوده است نزدیک ارباب الباب... تدبیر زنان را منقاد و ممتثل بودن. (سندبادنامه ص 257).
گفت در نسل ناستوده ٔ ما
هست یک خصلت آزموده ٔ ما.
نظامی.
اگرچه مار خوار و ناستوده است
عزیز است و ستوده مهره ٔ مار.
؟
|| پست. فرومایه. دون. (ناظم الاطباء). بی ارزش:
اگر ترک باشد ببرم سرش
به خاک افکنم ناستوده برش.
فردوسی.
|| کمینه. حقیر. ذلیل. (ناظم الاطباء). || نالایق. (آنندراج). || نادان. گول. ابله. || بدکار. بدعمل. (ناظم الاطباء). || بیهوده. (آنندراج).

فرهنگ عمید

ناپسندیده، نکوهیده، پست، فرومایه،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ذمیمه، نکوهیده، ناپسند، نامقبول، پست، حقیر، رذل، فرومایه،
(متضاد) ستوده

فرهنگ فارسی هوشیار

ناپسندیده، مذموم، نامقبول

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر