معنی ناپاک تن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ناپاک تن. [ت َ] (ص مرکب) ناپارسا. بی عفت. ناپرهیزگار. بدکاره:
شد آن جادوی زشت و ناپاک تن
به نزد زریر آن سر انجمن.
دقیقی.
که آرمت با دخت ناپاک تن
کشم زارتان بر سر انجمن.
فردوسی.
بگفت ای نگون بخت بدبخت زن
خطاکار ناپاک و ناپاک تن.
(قصص ؟).

فرهنگ عمید

ناپرهیزکار، بی‌عفت،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) ناپرهیزگار بدکاره بی عفت: که آرمت بادخت ناپاک تن کشم زارتان برسرانجمن. (شا. )

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر