معنی نباش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

نباش. [ن َب ْ با] (ع ص) صیغه ٔ مبالغه ازنبش است. رجوع به نبش شود. || کفن دزد. کفن کش. (غیاث اللغات) (منتخب اللغات) (آنندراج). کفن آهنج. (دهار) (ناظم الاطباء). کفن دزد. شکاونه [گورشکاونه]. (ناظم الاطباء). کفن آهن. (منتهی الارب). آنکه نبش قبرها کند. شکّاف. قلاع. مختفی. جیاف:
به تیزچنگی نباش را همی مانی
به پنج پنج کن این گور و سود بازبجوی.
سوزنی.
در فلک صوت جرس زنگل نباشان است
که خروشیدنش از دخمه ٔ دارا شنوند.
خاقانی.
نترسم زآنکه نباش طبیعت گوربشکافد
که مهتاب شریعت را به شب کردم نگهبانش.
خاقانی.

فرهنگ معین

کسی که قبرها را نبش می کند، کفن دزد،

فرهنگ عمید

کسی که قبرها را نبش می‌کند، کفن‌دزد، گورشکاونه،

حل جدول

گورکن

فرهنگ فارسی هوشیار

کفن دزد

فرهنگ فارسی آزاد

نَبّاش، بسیار نَبش کننده، نبش قبر کننده، کسی که گورها را می شکافد (برای سرقت یا امور دیگر)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر